زیدیه

از ویکی‌وحدت
زیدیه
نامزیدیه
عقیدهزیدیه پس از اعتقاد به برحق بودن امامت علی (علیه‌السلام) بعد از پیامبر، و امامت حسن (علیه‌السلام) و حسین (علیه‌السلام)، امامت را منحصر در فرزندان آن دو می‌دانند و معتقدند هر کدام از ایشان که دارای شرایط باشد و مردم را به امامت خود دعوت و علیه ظلم و ستم قیام کند، امام خواهد بود.

زیدیه از جمله مذاهب شیعه به‌شمار می‌‎رود که پیروان آن همچون دیگر شیعیان پس از پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه وآله) به مرجعیت اهل‌بیت و نیز امامت علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) و فرزندان ایشان معتقدند.

پیدایش

پس از شهادت امام حسین بن علی (علیه‌السّلام)، شیعیان به چند گروه تقسیم شدند و در حالی که بسیاری از آنان به امامت امام زین‌العابدین علی بن حسین (علیه‌السّلام) اعتقاد داشتند، گروه دیگری محمد، فرزند امام علی (علیه‌السّلام)، مشهور به محمدبن حنفیه، را امام خود دانستند. این گروه به «کیسانیه» شهرت یافتند. گروه سوم، شیعیانی بودند که گویا اعتقاد به امامت امام معینی نداشتند و بر آن بودند که امامت در آن گروه از فرزندان فاطمه (سلام‌الله علیها) استمرار خواهد یافت که دارای شرایط معینی باشد، از جمله آنکه بر علیه ستمگران و ظالمان خروج نماید. این گروه، پس از آنکه زید بن علی بن حسین (علیه‌السّلام) در دوران حکومت هشام بن عبدالملک اموی دست به قیام زد، گرد او جمع شدند و او را امام خود دانستند و زیدیه نام گرفتند.[۱][۲][۳]. زید بن علی بن حسین بن علی بن أبی‎طالب (علیه‌السّلام) در سال 75 هجری ق، در مدینه متولد شد و پس از طی مراتب کمال و تربیت در دامان امام سجاد (علیه‌السّلام) و برادر بزرگتر خود امام باقر (علیه‌السّلام) عاقبت در سال 122 هجری در قیامی خونین در کوفه بر دستگاه خلافت جائر اموی شورید و به شهادت رسید.[۴][۵][۶]. از آن پس، علویان بسیاری با الهام از قیام او که خود الهام گرفته از قیام امام حسین (علیه‌السّلام) در عاشورای 61 قمری بود، در جای جای سرزمین‎های اسلامی دست به قیام و مبارزه زدند و مکتبی با نام زیدیه را شکل دادند و در ادامه، گروه قابل توجهی از شیعیان در مراکز عمده جهان اسلام خود را پیرو آن می‎دانستند.

زیدیه پس از شهادت زید بن علی بن الحسین

زید بن علی بن الحسین (علیه‌السّلام) در محرم سال 122 هجری ق، در کوفه به شهادت رسید. با فاصله اندکی، فرزندش یحیی پرچمدار مبارزه با بنی ‎امیه شد و در خراسان دست به قیام زد، ولی حرکت او نیز در سال 125 یا 126 ق، سرکوب شد و یحیی به شهادت رسید. قیام یحیی بن زید و شهادت او، آغازی بر روند فروپاشی نظام اموی و پس از آن روی کار آمدن عباسیان در سال 132 بود[۷][۸][۹][۱۰][۱۱][۱۲]. در ادامه و پس از سلطه ظالمانه بنی ‎عباس، علویان همچنان به مبارزات و قیام‌های خود ادامه دادند و زیدیه نیز بر محور آنان جمع ‎شدند و به امامت آنان اعتقاد داشتند.

عقاید

آنان پس از اعتقاد به برحق بودن امامت علی (علیه‌السّلام) بعد از پیامبر، و امامت حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام)، امامت را منحصر در فرزندان آن دو می‌دانند و معتقدند هر کدام از ایشان که دارای شرایط باشد و مردم را به امامت خود دعوت و علیه ظلم و ستم قیام کند، او امام خواهد بود. به همین دلیل، آنان پس از امام حسین (علیه‌السّلام) به امامت زید بن علی بن حسین بن علی بن ابی‎طالب (علیه‌السّلام) معتقدند و خود را پیرو او می‌دانند[۱۳][۱۴][۱۵][۱۶].

مهم‎ترین امامان زیدیه

پس از زید بن علی (علیه‌السّلام) و فرزندش یحیی که تا پایان قرن دوم در طول بیش از نیم قرن، دست به قیام زدند، امامانی جامع الشرایط برهبری این مکتب را بر عهده گرفتند که عبارت‌اند از: محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام)، معروف به نفس زکیه که در سال 145 ق، و در زمان خلافت منصور عباسی در قیامی خونین در مدینه به شهادت رسید. ابراهیم بن عبدالله، برادر نفس زکیه، که او نیز به دنبال قیام و شهادت برادرخود در عراق قیام کرد و در همان سال به شهادت رسید. حسین بن علی بن حسن بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‎طالب (علیه‌السّلام) معروف به شهید فخ که در سال169 ق، در زمان خلافت هارون الرشید عباسی در مکه مکرمه قیام کرد و در منطقه‎ای به نام فخ به شهادت رسید. یحیی بن عبدالله، برادر دیگر نفس زکیه، که پس از قیام شهید فخ و مشارکت در آن، در منطقه دیلم در شمال ایران دست به قیام و شکل دادن حرکتی جدید زد، ولی در زمانی کوتاه توسط هارون خلیفه عباسی دستگیر شد و به زندان افتاد و در زندان درگذشت. ادریس بن عبدالله، برادر چهارم نفس زکیه نیز پس از جان در بردن از واقعه فخ، به مغرب دور گریخت و در آنجا با کمک برخی صاحب نفوذان مخالف حکومت عباسیان، تشکیل حکومت داد و پایه‎گذار حکومت ادریسیان، به عنوان اولین حکومت با گرایش زیدی، شد؛ حکومتی که پس از او نیز سال‌ها ادامه یافت و از نسل او در آن دیار حکومت ‎کردند. برخی از منابع زیدیه از جمله الأحکام فی الحلال و الحرام؛ الإفادة فی تاریخ الأئمة السادة و حقائق المعرفة، ادریس بن عبدالله را در ردیف امامان زیدیه به حساب نیاورده است. محمد بن ابراهیم بن اسماعیل بن ابراهیم بن حسن بن حسن بن علی بن ابی‎طالب(علیه‌السّلام)، معروف به ابن طباطبا، که در سال 199 ق، در زمان مامون عباسی در قیامی که ابوالسرایای سرّی فرماندهی آن را بر عهده داشت به عنوان امام زیدیه مطرح شد. وی در اثنای قیام در همان سال بر اثر بیماری درگذشت. همزمان با اوج‎گیری مبارزات زیدیه در قرن دوم، برخی نظریه‎پردازان و متکلمان زیدی نیز متاثر از جو حاکم بر آن دوره، به طرح مباحث مختلف کلامی روی آوردند و نظریات آنان موجب پیدایش نخستین دسته‌بندی‌ها در میان زیدیه شد. این اختلافات بیش از هر چیز به بحث امامت و رهبری جامعه باز می‎گشت. زیرا آنان در اصول کلی مورد اختلاف متکلمان آن دوره و مباحثی همچون توحید و نفی تشبیه و تجسیم و بحث عدل الهی و نفی جبر، دیدگاه‌های تقریبا یکسانی ارائه می‌کردند و اختلاف چندانی نداشتند. مهم‌ترین فرقه‌های زیدیه در این مقطع عبارت بودند از:

جارودیه، صالحیه و سلیمانیه فرقه‎های اولیه زیدیه مختلف و متعدد ذکر شده است؛ نشوان بن سعید حمیری (متوفای 573 ق) در الحور العین، و محمد بن حسن دیلمی (متوفای 711 ق) در قواعد عقائد آل‎محمد از جمله شخیت‌های زیدیه‌اند که از سه فرقه بتریه و جریریه و جارودیه نام ‎برده‌اند[۱۷][۱۸]. شخصیت‌ها و امامانی در میان زیدیه ظهور کردند که نقش بسیار مهمی در تدوین و احیای مجدد زیدیه به عنوان یک مذهب داشتند که در رأس همه قاسم بن ابراهیم، مشهور به قاسم رسّی (متوفای 246 ق)، و احمد بن عیسی بن زید (متوفای 247 ق)، قرار می‌گیرند. این شخصیت‌ها اگر‌چه در مبارزات سیاسی خود موفقیتی کسب نکردند و مجبور به گوشه‎گیری شدند، ولی با تالیف کتاب‌ها و رساله‎های متعدد و ارزشمندی به زیدیه به عنوان یک مذهب سر وسامان بخشیدند. شکل‌گیری جدید فکری در مذهب زیدیه، همزمان با پدید آمدن نقطه عطفی مهم در مبارزات سیاسی زیدیه در همین مقطع بود؛ چرا که از اواسط قرن سوم ق، به تدریج مبارزات سیاسی زیدیه وارد مرحله جدیدی شد و به جای شورش‌های منطقه‎ای علیه دستگاه خلافت، امامان زیدی بیشتر با قرار گرفتن در هرم قدرت و به دست گرفتن رهبری حکومت‌هایی در ایران و یمن مطرح می‎شدند. این حکومت‌ها موفقیت‌های جدیدی را برای تجربه سیاسی زیدیه به ارمغان آورد. این در حالی بود که پیش از این، حکومت ادریسیان در مغرب، تنها موفقیت پایدار در تجربه سیاسی زیدیه محسوب می‎شد.

دولت ادریسیان

ادریس بن عبدالله پس از همکاری با حسین فخی و شکست قیام او، به مغرب دور گریخت. او در سال 172 ق، پس از دعوت و بیعت قبایل آن منطقه، دولتی مستقل از دستگاه خلافت عباسی در آن سامان تأسیس کرد. در مورد دعوت ادریس آورده‌اند که او در یک مرحله داعی برادرش محمد نفس زکیه و در مرحله بعد داعی حسین فخی و در مرحله سوم داعی برادر دیگرش یحیی صاحب دیلم بود، و در نهایت وقتی خبر سرانجام کار یحیی به او رسید، دعوت به خود کرد و برای تاسیس دولت به «طنجه» رفت و پایه گذار اولین دولت زیدیه شد. در خصوص زندگی ادریس بن عبدالله و جانشینان او اطلاعات زیادی در اختیار نیست و منابع زیدیه نیز کمتر به آن پرداخته‎اند، ولی قطعی است که ادریس پس از چند سال حکومت و احتمالاً در سال 177 ق، با دسیسه هارون الرشید مسموم شد و به شهادت رسید و پس از شهادتش، عده‎ای از فرزندان و نوادگان او دولت ادریسیان را تا بیش از دو قرن استمرار بخشیدند، و در مقطعی از قرن پنجم با کنار زدن امویان، بر اندلس نیز تسلط یافتند. بخشی از کتاب أخبار فخ، تألیف شخصیت زیدیه احمد بن سهل رازی (متوفای قرن چهارم)، به اخبار ادریس بن عبدالله اختصاص یافته است، [۱۹].

دولت طبرستان و دیلمان

اولین حضور پیشوایان زیدیه در ایران به قرن دوم ق، و به قیام یحیی بن زید بن علی (علیه‌السّلام) در خراسان و پس از آن به نهضت یحیی بن عبدالله، برادر نفس زکیه، در منطقه دیلمان باز می‎گردد که هیچ یک موفقیت پایداری پدید نیاورد. درسال 250 ق، حسن بن زید بن محمد بن اسماعیل بن حسن بن زید بن حسن بن علی بن ابی‎طالب (علیه‌السّلام)، معروف به داعی کبیر، با کمک مردم دیلم و طبرستان قیام کرد و اولین حکومت علویان زیدی را در شمال ایران تشکیل داد. این حکومت در طول چندین قرن با فراز و نشیب‌ها و فاصله‌های زمانی بسیار، تا قرن دهم هجری استمرار یافت. پس از وفات داعی کبیر در سال 270 ق، برادرش محمد بن زید که او نیز داعی خوانده می‎شد، جانشین او شد. محمد بن زید در سال 287 ق، در جنگ با سامانیان در گرگان کشته شد. منابع زیدیه در امام دانستن این دو برادر هماهنگ نیستند و اغلب آنان را واجد شرایط این مقام نمی‎دانند و از آنان به عنوان امام یاد نمی‎کنند. برخی از منابع زیدیه به انتقاد صریح و تند از حسن و محمد بن زید نیز پرداخته‎اند و از آن جمله احمد بن موسی طبری (متوفای 340 ق) از هادی یحیی بن حسین (متوفای 298 ق) روایت می‎کند، که گفته است: «جایگاه حسن و محمد بن زید در نزد خدا همانند جایگاه سبکتکین و برادر اوست که نوکر حلقه به گوش بنی‎عباس بودند، بلکه این دو به دلیل خویشاوندی با پیامبر، جرمشان سنگین‎تر است»[۲۰]. ولی زمانی که حسن اطروش، فرزند علی بن حسن بن علی بن عُمر بن زین‎العابدین (علیه‌السّلام)، معروف به ناصر کبیر، در سال‌های پایانی قرن سوم و اوایل قرن چهارم ق، در همین منطقه حکومت را به دست گرفت، همه زیدیه بر مقام امامت او اتفاق نظر داشتند و او را به عنوان یکی از بزرگ‌ترین امامان خود شناختند. ناصر اطروش پایه‎های حکومت شیعی را در شمال ایران تحکیم کرد و دشمنان شیعه را سرکوب نمود و در سال 304 ق، در آمل وفات یافت و در همان شهر که مرکز فرمانروایی او نیز بود، به خاک سپرده شد و تاکنون قبر او به عنوان مزار مورد توجه است. پس از ناصر اطروش، فرزندان او با دیگر علویان و احیانا با خود بر سر حکومت درگیر شدند، ولی در میان جانشینان ناصر، حسن بن قاسم که از سرداران ناصر کبیر و از نوادگان امام حسن و معروف به داعی صغیر بود، موفق‎تر از دیگران حکومت زیدیه را رهبری کرد. منابع زیدیه در امام دانستن حسن بن قاسم نیز اتفاق نظر ندارند و بسیاری از او در ردیف امامان زیدیه نام نمی‎برند. پس از کشته شدن داعی صغیر در سال 316 ق، در آمل، حکومت زیدیه در شمال ایران به صورت منطقه‎ای و پراکنده و احیاناً با درگیری‌های داخلی و فترت‌هایی طولانی تا زمان بسط و گسترش حکومت صفویه بر همه مناطق ایران در قرن دهم، ادامه یافت. در این دوره، علاوه بر شخصیت‌هایی که از آنها نام بردیم، مهم‎ترین امامان زیدیه که در این منطقه ظهور کردند عبارت‌اند از: مهدی ‎الدین‎الله محمد، فرزند حسن بن قاسم داعی صغیر، معروف به ابن‎داعی که در اواسط قرن چهارم در سال 353 ق، از بغداد به شمال ایران آمد و عهده‎دار منصب امامت زیدیه شد و در سال 360 ق، وفات یافت. مؤیدبالله ابوحسین احمد بن حسین بن هارون (متوفای 411 ق) از نوادگان امام حسن (علیه‌السّلام) یکی از مهم‎ترین امامان زیدیه به شمار می‎آید. وی نقش ویژه‎ای در ترویج مکتب زیدیه و امامان زیدی حجاز و یمن، در شمال ایران داشته و احیاناً خود او نیز صاحب مکتب خاصی قلمداد شده است. آنچه مسلّم است او و برادرش ابوطالب متاثر از مکتب قاضی عبدالجبار (متوفای 415 ق) و دیگر بزرگان معتزله در آن دوران بوده‎اند. ناطق‎بالحق ابوطالب یحیی بن حسین بن هارون برادر مؤیدبالله بود که پس از او به مقام امامت زیدیه نائل آمده و گویا تا سال 424 ق، در قید حیات بوده است. او همچون برادرش یکی از شخصیت‌های مؤثر و مهم تاریخ زیدیه محسوب می‌شود که علی‌رغم ظهور در شمال ایران که به صورت سنتی پیرو تعالیم و مکتب ناصر کبیر بودند، تا حدود زیادی متأثر از مکتب معتزله و زیدیه حجاز و یمن بود. شرح حال ابوطالب ناطق‎بالحق را نیز می‎توان در منابع پیش گفته، پس از شرح حال برادرش مؤیدبالله دید. از ابوطالب و برادرش مؤیدبالله هارونی به دلیل نقش بارزی که در احیای مکتب زیدیه در قرن چهارم داشتند، به عنوان دو مجدد مذهب زیدیه در این قرن یاد شده است. مستظهربالله مانگدیم، احمد بن حسین، یکی دیگر از امامان حسنی زیدیه در شمال ایران است که با برادران هارونی معاصر بوده و بنابر برخی گزارش‌ها در منطقه تحت نفوذ مؤیدبالله هارونی جانشین وی شده است. وی نیز با تأثیر پذیرفتن از معتزله و نوشتن تعلیقاتی مهم بر کتاب الاصول الخمسة، تألیف قاضی عبدالجبار معتزلی (متوفای 415 ق)، ادامه دهنده مکتب مؤیدبالله بود و گویا در سال 425 ق، در ری وفات یافته است. احمد بن یحیی، نواده مؤیدبالله ابوحسین هارونی، یکی از آخرین امامان مطرح و مهم زیدیه در ایران است که به ابوطالب اخیر مشهور بوده و در آغاز قرن ششم در شمال ایران به مقام امامت زیدیه رسیده است. او برای اولین بار موفق شد که دامنه نفوذ خود را تا یمن امتداد داده، برای مقطعی به عنوان امام زیدیه در ایران و یمن شناخته شود. ابوطالب اخیر که از او به عنوان مجدد مذهب زیدیه در آغاز قرن ششم نام برده می‌شود، در سال520 ق، به دست فداییان اسماعیلی در شمال ایران به قتل رسید. همچنین امامان دیگری نیز در این فاصله و پس از آن تا پایان قرن ششم در شمال ایران ظهور کرده‎اند که به دلیل اهمیت کمتر آنان و رعایت اختصار، از ذکر نام آنها چشم‌پوشی کردیم، با این توجه که اغلب وجهه سیاسی این امامان، بیش از تأثیرگذاری کلامی و عقیدتی آنان بوده است. زیدیه شمال ایران در قرن‌های پنجم و ششم، علاوه بر دشمنان خارجی و حکومت‌های غیر شیعی تابع خلفای عباسی، از سوی دو جریان عمده شیعی نیز تحت فشار سیاسی و عقیدتی بودند. از طرفی با گسترش مذهب امامیه اثناعشریه در ایران و به ویژه در مازندران، مناطق تحت نفوذ زیدیه در شمال ایران محدودتر می‎شد و از طرف دیگر اسماعلیان نزاری که قلعه الموت و برخی مناطق کوهستانی شمال ایران را مرکز فعالیت‌های خود قرار داده بودند، رقابتی سرسختانه و خونین را با آنان آغاز کرده بودند. از اواسط قرن هفتم و پس از حمله و سلطه مغول بر ایران، برای حدود یک قرن کمترین اطلاعات و گزارش‌ها را از زیدیه در ایران در اختیار داریم تا اینکه در اواسط قرن هشتم برای بار دیگر گزارش‌ها از روی کار آمدن سلسله کیاییان ‎زیدی مذهب در بخش‌هایی از شمال ایران و گیلان کنونی حکایت دارد که در راس آن ساداتی حسینی و زیدی مذهب قرار داشتند، ولی وجود شخصیت‌های دارای شرایط و مدعی امامت در میان زیدیه شمال ایران، از قرن هفتم به بعد محل تردید است. آنچه مسلّم است آنکه پس از تسلط صفویان بر مناطق مختلف ایران و برچیده شدن حکومت‌های محلی و از جمله حکومت کیاییان در گیلان، مذهب زیدیه نیز در این منطقه دوام نیاورده و به تدریج از میان رفته است و پیروان زیدیه نیز به تدریج به مذاهب دیگر و به ویژه به مذهب امامیه گرویدند. قاضی نورالله شوشتری (متوفای 1019 ق) در شرح احوال حاکم زیدی گیلان، کارکیا سلطان احمد بن کارکیا سلطان حسین (متوفای940 ق) آورده است که او: «از مذهب شیعه زیدیه جارودیه که مذهب قدیم اهل گیلان بود، به مذهب امامیه اثنی عشریه تغییر عقیده داد».[۲۱].

پانویس

  1. قواعد عقائد آل‎محمد، به نقل از کتاب عدة الـاکیاس فی شرح معانی الـاساس، ج 2، ص 139.
  2. ناشی اکبر، مسائل الإمامة، ص 42.
  3. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص 53.
  4. محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 380.
  5. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 28.
  6. ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج 5، ص 497.
  7. ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص 145-150.
  8. احمد بن ابراهیم حسنی، المصابیح، ص 407-423.
  9. یحیی بن حسین هارونی،الإفادة فی تاریخ الائمة السادة، ص 51-54.
  10. حميد بن أحمد بن محمد المحلي الحدائق الوردیة فی مناقب أئمة الزیدیة، ج 1، ص 268-272.
  11. محمد بن علي الزحيف، مآثر الأبرار فی تفصیل مجملات جواهر الأخبار، ج 1، ص 404-407.
  12. مجد الدین بن محمد مویدی، التحف شرح الزلف، ص 76-77.
  13. شیخ مفید، اوائل المقالات، ص 39.
  14. حسن بن موسی نوبختی، فرق الشیعة، ص 55.
  15. علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 231.
  16. ابوالحسن اشعری، مقالات الإسلامیین، ج 1، ص 65.
  17. نشوان الحمیری، الحور العین، ص 155.
  18. قواعد عقائد آل‎محمد، همان، ص 140.
  19. احمد بن سهل رازی، أخبار فخ و خبر یحیی بن عبدالله و أخیه ادریس بن عبدالله، ص 54-67
  20. المنیر، ص 172.
  21. سید نورالله حسینی شوشتری، مجالس المؤمنین، ج 2، ص 378.