ابتریه: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'مى گفت' به 'مىگفت') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
(۳۵ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب | |||
| عنوان = ابتریه یا بتریه | |||
| تصویر = | |||
| توضیح تصویر = | |||
| نام = ابتریه | |||
| نام رایج = | |||
| تاریخ شکل گیری = قرن دوم هجری قمری | |||
| مبدأ شکل گیری = | |||
| موسس = حسنبنصالحبن حیّ و کثیرالنواء | |||
| عقیده = بَتْریّه، یکی از فِرق زیدیه هستند که بهسبب اعتدال در عقایدشان در میان سایر گروههای شیعه جایگاه ویژهای دارند. | |||
}} | |||
'''ابتریه''' یا بَتَریه به فتح یا ضمّ باء، شاخهای از فرقه «[[زیدیه|زیدیه]]» و از یاران حسنبنصالحبنحیّ و کثیرالنواء، شاعر معروفاند که او را ابتر لقب داده بودند. این گروه، [[صالحیه]] نیز نامیده میشدند. | |||
== وجه تسمیه == | |||
[[محمد بن حسن طوسی|شیخطوسی]] در این باب حکایتی بیان کرده است: روزی کثیرالنواء و چند تن دیگر نزد [[محمد بن علی (باقر العلوم)|امام باقر (علیهالسّلام]]) رفتند که [[زید بن علی|زیدبنعلی]] برادر امام نیز در مجلس حضور داشت. آنها به امام اعلام کردند که اولاً علی، حسن و حسین (علیهمالسّلام) و ثانیاً [[ابوبکر]] و [[عمر]] را به عنوان ولی خود میشناسند. در این هنگام زید رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از فاطمه (سلامالله علیها) تبرّی میجویید؟ امر ما را خراب و منقطع کردید (بترتُم امرَنا) که خدا کارتان را خراب و منقطع کند (بترکماللـه) و از آن زمان ایشان «بتریه» نامیده شدند<ref>طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۳۶، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش</ref>. این حکایت را ظاهراً مخالفان ابتریه ساختهاند، زیرا اینان نیز چون سایر فرقههای [[زیدیه]]، زیدبنعلی بنحسین را پیشوای خود و [[امامت]] را خاص فرزندان علی و فاطمه (علیهمالسّلام) میدانستند. | |||
چنین به نظر میرسد که ابتریه که مخفف آن «بتریه» است، به «ابتر» منسوب باشد که لقب کثیرالنواء بوده و این لقب را مغیرةبنسعد، مؤسس فرقه [[مغیریه]] ــ به وی داده است<ref>حمیری، ابوسعید بن نشوان، ج۱، ص۱۵۵، الحورالعین، به کوشش کمال مصطفی، قاهره، ۱۹۴۸م. | |||
</ref>. ابتریه را «صالحیه» نیز گفتهاند، زیرا که یکی دیگر از شخصیتهای برجسته این گروه «حسنبنصالح بنحیّ» است و لفظ [[صالحیه|صالحیّه]] از نام او گرفته شده است<ref>نوبختی، حسن بن موسی، ج۱، ص۱۳، فرق الشیعه، نجف، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م. | |||
</ref>. | |||
== | == عقاید ابتریه == | ||
نوبختی میگوید ابتریه معتقد بودند که برترین و شایستهترین مردم پس از پیامبر برای امامت، علی (علیهالسّلام) بود. ایشان از هواخواهان استوار و پا برجای [[علی بن ابی طالب|امام علی (علیهالسّلام)]] بودند و میگفتند که مخالفان وی اهل [[دوزخ]] اند. با اینحال بیعت با [[ابوبکر]] و [[عمر]] را درست دانسته و درباره [[عثمان]] ساکت بودند و چنین استدلال میکردند که گرچه علی (علیهالسّلام) سزاوارتر و شایستهتر از ایشان بود، امّا چون بر آن دو به خلافت سلام گفت [بیعت با ایشان جایز بوده است] و آن درست به این معنا است که کسی را در کاری حقی بوده باشد و آن را به دیگران واگذارد. | |||
باید دانست که «بتریه» از اصحابحدیث و از پیروان حسنبنصالحبن حیّ همدانی ثوری کوفی (100- 186 ه) و کثیر النواء، یعنی کثیر هستهفروش از معاصران امام محمد باقر (علیهالسّلام) و امام جعفر صادق (علیهالسّلام) و از یاران سالمبن ابیحفصة (در گذشته در سال 137 هجریقمری)، و حکمبن عتیبهکوفی «در گذشته در سال 115 هجریقمری»، و ابوالمقدام ثابت حداد از اصحاب امام سجاد (علیهالسّلام) و امام باقر (علیهالسّلام) و سلمةبن کهیل (در گذشته در سال 122 هجری قمری) بودند. همگی ایشان بر این گفتار اجماع کردند که علی (علیهالسّلام) بهترین صحابه و یار پیامبر بود، ولی با وجود این، به دستورهای ابوبکر و عمر رفتار کرده است و مانند سفیان ثوری مسح بر موزه و آشامیدن نبیذ مست کننده و خوردن مارماهی را جایز میدانستند، سپس در جنگ علی (علیهالسّلام) و نبرد با محاربانش اختلاف کردند. ضعفای زیدیه که «[[عجلیه (از زیدیه)|عجلیه]]» نام دارند و از یاران هارونبن سعیدعجلی (در گذشته در سال 145 هجریقمری) هستند، ایشان نیز از بتریه بشمار میروند، آنان مردم را به دوستی علیبنأبیطالب (علیهالسّلام) خواندند و سپس امامت او را با ولایت ابوبکر و عمر بههم آمیختند. ایشان در نزد سنّیان از بهترین فرقههای شیعه هستند، زیرا در عینحالی که علی (علیهالسّلام) را برتر میشمارند امامت ابوبکر و عمر را نیز قبول دارند. امّا عثمان و [[طلحه]] و [[زبیر|زبیر]] را نکوهیده و همراهی و به جنگ بیرون شدن با هر یک از فرزندان علی (علیهالسّلام) را از نظر [[امر به معروف و نهی از منکر|امر به معروف و نهی از منکر]] واجب میدانند. آنان در امامت، شخص معینی را در نظر نمیگیرند، بلکه هر کسی از فرزندان علی (علیهالسّلام) خروج کند و از هر نسلی که باشد، او را امام میدانند. عبدالقاهر بغدادی مینویسد: بتریه امامت ابوبکر و عمر را درست میدانستند. با اینحال، معتقد بودند که اگر مردم به امامت حضرت علی (علیهالسّلام) اقرار میکردند بهتر بود، ولی این عمل موجب فسق و کفر ایشان نخواهد شد. تنها فرقی که این دسته با [[سلیمانیه|سلیمانیه]] دارند آن است که ایشان به عکس سلیمانیه، عثمان را هم تکفیر نمیکنند و به همین جهت نزد [[اهل سنت و جماعت|اهلسنت]] محترم هستند. [[ابوالحسن اشعری]] مینویسد: بتریه بر خلاف دیگر فرقههای شیعه، [[رجعت]] مردگان را به این دنیا منکر شدند و علی (علیهالسّلام) را از آن روز امام و خلیفه میدانند که پس از عثمان با وی بیعت کردند. | |||
محمد بن اسحاق الندیم در کتاب «الفهرست» مینویسد که حسنبنصالح بنحیّ (که در سال 100 هجریقمری متولد شد و در سال 168 هجریقمری درگذشت) از بزرگان شیعه زیدیه بود و از [[فقها]] و [[کلام|متکلمان]] ایشان بهشمار میرفت. از جمله کتابهای او: کتاب «التوحید»، کتاب «امامة ولد علی من فاطمة»، کتاب «الجامع فی الفقه» است. حسن دو برادر به نامهای علیبنصالح و صالحبنصالح داشت که بر مذهب برادر خود حسنبنصالح بودند و از متکلمان و محدثان زیدیه به شمار میرفتند. کشّی از «سدیر» روایت میکند که خدمت امام محمد باقر (علیهالسّلام) رسیدم و سلمةبنکهیل، ابوالمقدام ثابت حداد، سالمبنابیحفصه و کثیرالنواء با من بودند، نزد حضرت برادرش زیدبن علی نشسته بود، پس آنان رو به امام کرده گفتند که ما علی (علیهالسّلام) و حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) را دوست داریم و از دشمنانشان بیزاریم، حضرت فرمود آری. همچنین گفتند که ما ابوبکر و عمر را نیز دوست داریم و از دشمنانشان بیزاریم، آنگاه زیدبنعلی رو به ایشان کرد و گفت آیا از فاطمه (سلامالله علیها) بیزارید؟ بتّرتم امرنا بتّرکم اللّه، دنباله ما را بریدید، خدا دنباله شما را ببرد و از آن روز آنان معروف به بتریه شدند. مامقانی در کتاب «مقباس الهدایة» مینویسد: این فرقه را به وجهی دیگر «بتریّه» نیز خواندهاند به تقدیم تاء منقوطه بر بای موحده و این نظر فاضل کاظمی «در تکملةالنقد» است که حدیث فوق را چنین روایت کرده است:«أ تبرءون من فاطمة تبرئتم امرنا تبرئکم اللّه» و از آن روز به «تبریّه» یعنی بیزاری جویان نامیده شدند<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1382، چاپ دوم، ص 9 با ویرایش</ref>. | |||
== شرایط امام نزد ابتریه == | |||
همه زیدیه که ابتریه یکی از شاخههای آن است، امامت مفضول را به این شرط که افضل رضایت دهد، جایز میدانند<ref>شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قاهره، سال 1370 قمری، ج1، ص320</ref>. | |||
</ref> | |||
== | == پانویس == | ||
{{پانویس}} | |||
{{فرق و مذاهب}} | |||
[[رده:فرق و مذاهب]] | |||
[[رده: فرق و مذاهب]] | |||
نسخهٔ کنونی تا ۲۳ سپتامبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۷
ابتریه یا بتریه | |
---|---|
نام | ابتریه |
موسس | حسنبنصالحبن حیّ و کثیرالنواء |
عقیده | بَتْریّه، یکی از فِرق زیدیه هستند که بهسبب اعتدال در عقایدشان در میان سایر گروههای شیعه جایگاه ویژهای دارند. |
ابتریه یا بَتَریه به فتح یا ضمّ باء، شاخهای از فرقه «زیدیه» و از یاران حسنبنصالحبنحیّ و کثیرالنواء، شاعر معروفاند که او را ابتر لقب داده بودند. این گروه، صالحیه نیز نامیده میشدند.
وجه تسمیه
شیخطوسی در این باب حکایتی بیان کرده است: روزی کثیرالنواء و چند تن دیگر نزد امام باقر (علیهالسّلام) رفتند که زیدبنعلی برادر امام نیز در مجلس حضور داشت. آنها به امام اعلام کردند که اولاً علی، حسن و حسین (علیهمالسّلام) و ثانیاً ابوبکر و عمر را به عنوان ولی خود میشناسند. در این هنگام زید رو به سوی آنان کرد و گفت: آیا از فاطمه (سلامالله علیها) تبرّی میجویید؟ امر ما را خراب و منقطع کردید (بترتُم امرَنا) که خدا کارتان را خراب و منقطع کند (بترکماللـه) و از آن زمان ایشان «بتریه» نامیده شدند[۱]. این حکایت را ظاهراً مخالفان ابتریه ساختهاند، زیرا اینان نیز چون سایر فرقههای زیدیه، زیدبنعلی بنحسین را پیشوای خود و امامت را خاص فرزندان علی و فاطمه (علیهمالسّلام) میدانستند. چنین به نظر میرسد که ابتریه که مخفف آن «بتریه» است، به «ابتر» منسوب باشد که لقب کثیرالنواء بوده و این لقب را مغیرةبنسعد، مؤسس فرقه مغیریه ــ به وی داده است[۲]. ابتریه را «صالحیه» نیز گفتهاند، زیرا که یکی دیگر از شخصیتهای برجسته این گروه «حسنبنصالح بنحیّ» است و لفظ صالحیّه از نام او گرفته شده است[۳].
عقاید ابتریه
نوبختی میگوید ابتریه معتقد بودند که برترین و شایستهترین مردم پس از پیامبر برای امامت، علی (علیهالسّلام) بود. ایشان از هواخواهان استوار و پا برجای امام علی (علیهالسّلام) بودند و میگفتند که مخالفان وی اهل دوزخ اند. با اینحال بیعت با ابوبکر و عمر را درست دانسته و درباره عثمان ساکت بودند و چنین استدلال میکردند که گرچه علی (علیهالسّلام) سزاوارتر و شایستهتر از ایشان بود، امّا چون بر آن دو به خلافت سلام گفت [بیعت با ایشان جایز بوده است] و آن درست به این معنا است که کسی را در کاری حقی بوده باشد و آن را به دیگران واگذارد. باید دانست که «بتریه» از اصحابحدیث و از پیروان حسنبنصالحبن حیّ همدانی ثوری کوفی (100- 186 ه) و کثیر النواء، یعنی کثیر هستهفروش از معاصران امام محمد باقر (علیهالسّلام) و امام جعفر صادق (علیهالسّلام) و از یاران سالمبن ابیحفصة (در گذشته در سال 137 هجریقمری)، و حکمبن عتیبهکوفی «در گذشته در سال 115 هجریقمری»، و ابوالمقدام ثابت حداد از اصحاب امام سجاد (علیهالسّلام) و امام باقر (علیهالسّلام) و سلمةبن کهیل (در گذشته در سال 122 هجری قمری) بودند. همگی ایشان بر این گفتار اجماع کردند که علی (علیهالسّلام) بهترین صحابه و یار پیامبر بود، ولی با وجود این، به دستورهای ابوبکر و عمر رفتار کرده است و مانند سفیان ثوری مسح بر موزه و آشامیدن نبیذ مست کننده و خوردن مارماهی را جایز میدانستند، سپس در جنگ علی (علیهالسّلام) و نبرد با محاربانش اختلاف کردند. ضعفای زیدیه که «عجلیه» نام دارند و از یاران هارونبن سعیدعجلی (در گذشته در سال 145 هجریقمری) هستند، ایشان نیز از بتریه بشمار میروند، آنان مردم را به دوستی علیبنأبیطالب (علیهالسّلام) خواندند و سپس امامت او را با ولایت ابوبکر و عمر بههم آمیختند. ایشان در نزد سنّیان از بهترین فرقههای شیعه هستند، زیرا در عینحالی که علی (علیهالسّلام) را برتر میشمارند امامت ابوبکر و عمر را نیز قبول دارند. امّا عثمان و طلحه و زبیر را نکوهیده و همراهی و به جنگ بیرون شدن با هر یک از فرزندان علی (علیهالسّلام) را از نظر امر به معروف و نهی از منکر واجب میدانند. آنان در امامت، شخص معینی را در نظر نمیگیرند، بلکه هر کسی از فرزندان علی (علیهالسّلام) خروج کند و از هر نسلی که باشد، او را امام میدانند. عبدالقاهر بغدادی مینویسد: بتریه امامت ابوبکر و عمر را درست میدانستند. با اینحال، معتقد بودند که اگر مردم به امامت حضرت علی (علیهالسّلام) اقرار میکردند بهتر بود، ولی این عمل موجب فسق و کفر ایشان نخواهد شد. تنها فرقی که این دسته با سلیمانیه دارند آن است که ایشان به عکس سلیمانیه، عثمان را هم تکفیر نمیکنند و به همین جهت نزد اهلسنت محترم هستند. ابوالحسن اشعری مینویسد: بتریه بر خلاف دیگر فرقههای شیعه، رجعت مردگان را به این دنیا منکر شدند و علی (علیهالسّلام) را از آن روز امام و خلیفه میدانند که پس از عثمان با وی بیعت کردند. محمد بن اسحاق الندیم در کتاب «الفهرست» مینویسد که حسنبنصالح بنحیّ (که در سال 100 هجریقمری متولد شد و در سال 168 هجریقمری درگذشت) از بزرگان شیعه زیدیه بود و از فقها و متکلمان ایشان بهشمار میرفت. از جمله کتابهای او: کتاب «التوحید»، کتاب «امامة ولد علی من فاطمة»، کتاب «الجامع فی الفقه» است. حسن دو برادر به نامهای علیبنصالح و صالحبنصالح داشت که بر مذهب برادر خود حسنبنصالح بودند و از متکلمان و محدثان زیدیه به شمار میرفتند. کشّی از «سدیر» روایت میکند که خدمت امام محمد باقر (علیهالسّلام) رسیدم و سلمةبنکهیل، ابوالمقدام ثابت حداد، سالمبنابیحفصه و کثیرالنواء با من بودند، نزد حضرت برادرش زیدبن علی نشسته بود، پس آنان رو به امام کرده گفتند که ما علی (علیهالسّلام) و حسن (علیهالسّلام) و حسین (علیهالسّلام) را دوست داریم و از دشمنانشان بیزاریم، حضرت فرمود آری. همچنین گفتند که ما ابوبکر و عمر را نیز دوست داریم و از دشمنانشان بیزاریم، آنگاه زیدبنعلی رو به ایشان کرد و گفت آیا از فاطمه (سلامالله علیها) بیزارید؟ بتّرتم امرنا بتّرکم اللّه، دنباله ما را بریدید، خدا دنباله شما را ببرد و از آن روز آنان معروف به بتریه شدند. مامقانی در کتاب «مقباس الهدایة» مینویسد: این فرقه را به وجهی دیگر «بتریّه» نیز خواندهاند به تقدیم تاء منقوطه بر بای موحده و این نظر فاضل کاظمی «در تکملةالنقد» است که حدیث فوق را چنین روایت کرده است:«أ تبرءون من فاطمة تبرئتم امرنا تبرئکم اللّه» و از آن روز به «تبریّه» یعنی بیزاری جویان نامیده شدند[۴].
شرایط امام نزد ابتریه
همه زیدیه که ابتریه یکی از شاخههای آن است، امامت مفضول را به این شرط که افضل رضایت دهد، جایز میدانند[۵].
پانویس
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ج۱، ص۲۳۶، به کوشش حسن مصطفوی، مشهد، ۱۳۴۸ ش
- ↑ حمیری، ابوسعید بن نشوان، ج۱، ص۱۵۵، الحورالعین، به کوشش کمال مصطفی، قاهره، ۱۹۴۸م.
- ↑ نوبختی، حسن بن موسی، ج۱، ص۱۳، فرق الشیعه، نجف، ۱۳۵۵ق/۱۹۳۶م.
- ↑ مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1382، چاپ دوم، ص 9 با ویرایش
- ↑ شهرستانی محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، قاهره، سال 1370 قمری، ج1، ص320