بزیعیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
(صفحه‌ای تازه حاوی «بزيعيه‏ از «غلاة» و منشعب از فرق «خطابيه» و از پيروان بزيع بن موسى الحائك (ب...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۴۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
بزيعيه‏ از «غلاة» و منشعب از فرق «خطابيه» و از پيروان بزيع بن موسى الحائك (بافنده) از اهل كوفه بودند.
{{جعبه اطلاعات فرق و مذاهب
| عنوان =بزیعیه
| تصویر =
| توضیح تصویر =
| نام =بزیعیه
| نام رایج =
| تاریخ شکل گیری =
| قرن شکل گیری =قرن دوم هجری قمری
| مبدأ شکل گیری =
| موسس =بزیع‌بن‌موسی‌الحائک
| عقیده =انحراف در عقاید دینی 
}}
'''بزیعیه‏''' از «[[غلاة|غُلاة]]» و منشعب از فرقه «[[خطابیه]]» و از پیروان بزیع‌بن‌موسی‌الحائک (بافنده) از اهالی [[کوفه]] بودند. صاحب «بیان‌الادیان» نام او را بزیع‌بن‌یونس و [[ابوالحسن اشعری]] در «[[مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین (کتاب)|مقالات‌الاسلامیین]]» نام او را بزیع‌بن‌موسی آورده است. بعضی از صاحبان‌فرقه‌ها، «بزیعیه» را «بزیغیه» نوشته‌اند که درست نیست.


==پیدایش==
== پیدایش ==
عده‌ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن‌ابی‌زینب الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانسته گفتند که خداوند به‌صورت [[جعفر بن محمد (صادق)|جعفر‌بن‌محمد (علیه‌السّلام)]] بر مردم ظاهر شد<ref> شهرستانی محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).
</ref>.


عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب ، محمدبن ابی زینب الاسدی الاَجدَع ، «بَزیع» را امام دانسته  گفتند که خداوند به صورت جعفربن محمد علیه‌السلام بر مردم ظاهر شد. <ref>محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).  
== ادعاهای بزیع ==
</ref>
بزیع، حائک (بافنده) بود. وی مدعی بود که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین می‌‌روید. همچنین می‌گفت که [[علی بن ابی‌طالب|امام علی (علیه‌السّلام]]) را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است<ref> ر. ک. مقدسی مطهر بن طاهر، البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.</ref>.


==اعتقادات==
== اعتقادات ==
بزیعیه امام صادق علیه السلام را مظهر خدا می پنداشتند و بزیع را همچون پیامبر می دانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است آن طور که پیامبری میان موسی و هارون مشترک است میان او و ابو الخطاب نیز مشترک است.
بزیعیه [[جعفر بن محمد (صادق)|امام‌صادق ‌(علیه‌السّلام)]] را مظهر خدا می‌‌‌پنداشتند و بزیع را همچون پیامبر می‌دانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است، آن‌طور که پیامبری میان [[موسی]] و [[حضرت هارون|هارون]] مشترک است، میان او و ابوالخطاب نیز مشترک است و همچنین وی قابلیت دریافت وحی را دارد. بزیع در تفسیر این آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...»<ref>سوره یونس، آیه 100</ref> مدعی بود که به وی وحی می‌‏شود، چنانکه فرمود: «وَ أَوْحی‏ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ ...»<ref>سوره نحل، آیه 68</ref> و می‏‌پنداشت که یاران و پیروان او بالاتر از [[جبرئیل|جبرئیل]] و [[میکائیل|میکائیل]] هستند. او می‌‏گفت هرگاه آدمی به کمال برسد، نمی ‏توان گفت که مرده است، لیکن هرگاه یکی از یاران او در می‏‌گذشت می‌‏گفت که او به ملکوت‌اعلی پیوسته است.علاوه، مدعی بودند که مردگان خود را می‌‌توانند ببینند چنانکه هر بامداد و شامگاه آنان را می‌‌بینند.
از دیدگاه این فرقه به هر مومنی وحی می شود و در تفسیر این آیه «وَ ما كانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...» سوره يونس، آیه 100 مدعى بود كه به وى وحى مى ‏شود، چنان كه فرمود: «وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ ...» نحل/ 68 و مى‏ پنداشت كه ياران و پيروان او بالاتر از جبرئيل و ميكائيل هستند.
بزیع می‌‏گفت که همه [[انبیاء]] و امامان خدایان هستند و نمی‌میرند، بلکه به آسمان می‌‏روند چنانکه خود او به آسمان عروج کرده و خداوند سر او را مسح نموده و آب دهان خود را در دهان او انداخته و حکمت را در سینه او تثبیت کرده است<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 102</ref>.  ابوالحسن‌اشعری عقاید این فرقه را با شرحی که گذشت بیان کرده است. ر. ک. اشعری ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰. علاوه در کتاب دانشنامه‌اسلامی نیز به اعقتادات این فرقه اشاره شده است<ref>دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374</ref>.
او مى ‏گفت هرگاه آدمى به كمال برسد نمى ‏توان گفت كه مرده است و ليكن هرگاه يكى از ياران او در مى‏ گذشت مى ‏گفت كه او به ملكوت اعلى پيوسته، همه ايشان ادعا مى‏ كنند كه مردگان خود رامی توانند ببینند چنان كه هر بامداد و شامگاه آنان را می ‏بينند.


بزيع مى‏گفت كه: همه انبياء و ائمه خدايانند و ايشان نمى‏ميرند بلكه به آسمان مى‏روند چنان كه خود او كه بزيع باشد به آسمان عروج كرده و خداوند سر او را مسح نمود و آب دهان خود را در دهان او انداخت و حكمت را در سينه او تثبيت فرمود.
== برخورد امام صادق با بزیع ==
صاحب «بيان الاديان» نام او را بزيع بن يونس و اشعرى در «مقالات» نام او را بزيع بن موسى آورده است، بعضى از صاحبان فرق «بزيعيه» را به حرف غين «بزيغيه» نوشته‏اند كه درست نيست.
مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیه‌السّلام بزیغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است<ref>ر. ک. کشی محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، نشر حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش</ref>. در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ می‌داند، فرموده بود که اگر بار دیگر کسی این ادعا را از او شنید، وی را بکشد<ref> کلینی محمدبن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.</ref>.


== پانویس ==
{{پانویس}}


علاوه، ابو الحسن اشعری اعتقادات این فرقه را چنین فهرست کرده است.
{{فرق و مذاهب}}


به گفته ابو الحسن اشعری ، اعتقادات این فرقه چنین است :
[[رده:فرق و مذاهب]]
۱) امام صادق علیه‌السلام را خدا می‌دانند؛
۲) خدا بدان صورت که در امام صادق دیده می‌شود نیست، بلکه برای مردم به این صورت در آمده است (تَشَبَّهَ لِلنّاس) و یا امام صادق آن نیست که مردم می‌بینند بلکه برای مردم به این صورت در آمده است؛
۳) هر چه به دل آن‌ها می‌رسد و می‌آید وحی است و همه مؤمنان چنین‌اند و از جانب خداوند به ایشان وحی می‌رسد، و برای این اعتقاد آیه ۱۴۵ سوره آل عمران را دلیل آورده اند: وَ ماکانَ لِنفسٍ اَن تَموتَ اِلاّ بِاذِنِ اللّه (برای هیچ‌کس مرگ نیست مگر به اذن خدا). شاید وجه استدلال این باشد که ظاهر آیه شریفه، مرگ را در اختیار انسان می‌گذارد و می‌گوید هیچ نفسی نباید بمیرد، مگر آن‌که خداوند به او رخصت دهد و رخصت یا اجازه‌ای که خداوند به انسان می‌دهد به صورت وحی است؛ و نیز می‌فرماید: وَ اِذ اَوحَیتُ اِلی الحوارییّنَ... [۲]
که چون حواریون عیسی مؤمن بودند خداوند بر ایشان وحی کرده است؛
۴) معتقد بودند که در میان ایشان، کسانی از جبرئیل و میکائیل و محمد صلی اللّه علیه وآله وسلّم بهترند؛
۵) نیز معتقد بودند که کسی از ایشان نمی‌میرد و اگر یکی از ایشان به مرحله کمال عبادت رسید به عالم ملکوت می‌رود ( تأویلی که از آیه «و ما کان لنفس ان تموت الا باذن اللّه» کرده‌اند این اعتقاد را تأیید می‌کند)؛
۶) مدعی بودند که مردگانِ خود را هر بامداد و شام می‌بینند.
 
ر. ک. مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین ابو الحسن اشعری  ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
 
 
 
==برخورد امام صادق با بزیغ==
 
 
بنا به روایاتی، حضرت صادق علیه‌السلام بریغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است [۷]
 
 
محمدبن عمر کشی، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، چاپ حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش
این روایت، حضرت صادق علیه‌السلام را از مُغیریّه ، اصحاب مُغیرة بن سعید عِجْلی ، خوانده است. در کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ می داند، فرموده بود که اگر بار دیگر این ادعا را از او شنید وی را بکشد. [۸]
 
محمدبن یعقوب کلینی، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.   
 
 
 
 
 
 
 
دانشنامه جهان اسلام می نویسد: «اعتقادات این فرقه چنین است: یکم. امام صادق علیه السلام را خدا می دانند؛ دوم. خدا بدان صورت که در امام صادق دیده می شود نیست، بلکه برای مردم به این صورت در آمده است (تَشَبَّهَ لِلنّاس) و یا امام صادق آن نیست که مردم می بینند بلکه برای مردم به این صورت درآمده است؛ سوم. هرچه به دل آن ها می رسد و می آید وحی است و همه مؤمنان چنین اند و از جانب خداوند به ایشان وحی می رسد، و برای این اعتقاد آیه 145 سوره آل عمران را دلیل آورده اند: «و ما کان لِنفسٍ أن تموتَ الّا بإذنِ الله» (برای هیچ کس مرگ نیست مگر به اذن خدا). شاید وجه استدلال این باشد که ظاهر آیه شریفه، مرگ را در اختیار انسان می گذارد و می گوید هیچ نفسی نباید بمیرد مگر آن که خداوند به او رخصت دهد و رخصت یا اجازه ای که خداوند به انسان می دهد به صورت وحی است؛ چهارم. معتقد بودند که در میان ایشان، کسانی از جبرئیل و میکائیل و محمد صلی الله علیه و آله بهترند؛ پنجم. نیز معتقد بودند که کسی از ایشان نمی میرد و اگر یکی از ایشان به مرحله کمال عبادت رسید به عالم ملکوت می رود؛ ششم. مدعی بودند که مردگانِ خود را هر بامداد و شام می بینند. شهرستانی بزیغیه ( بزیعیه ) را ذیل خطّابیه آورده و گفته شده است که عده ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمد بن ابی زینب الاسدی الاَجدَع، بزیع را امام دانستند و گفتند که خداوند به صورت جعفر بن محمد علیهماالسلام بر مردم ظاهر شد. » [۵]  
 
 
دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374

نسخهٔ کنونی تا ‏۵ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۹:۳۴

بزیعیه
نامبزیعیه
قرن شکل گیریقرن دوم هجری قمری
موسسبزیع‌بن‌موسی‌الحائک
عقیدهانحراف در عقاید دینی

بزیعیه‏ از «غُلاة» و منشعب از فرقه «خطابیه» و از پیروان بزیع‌بن‌موسی‌الحائک (بافنده) از اهالی کوفه بودند. صاحب «بیان‌الادیان» نام او را بزیع‌بن‌یونس و ابوالحسن اشعری در «مقالات‌الاسلامیین» نام او را بزیع‌بن‌موسی آورده است. بعضی از صاحبان‌فرقه‌ها، «بزیعیه» را «بزیغیه» نوشته‌اند که درست نیست.

پیدایش

عده‌ای پس از کشته شدن ابوالخطّاب محمدبن‌ابی‌زینب الاسدی الاَجدَع، «بَزیع» را امام دانسته گفتند که خداوند به‌صورت جعفر‌بن‌محمد (علیه‌السّلام) بر مردم ظاهر شد[۱].

ادعاهای بزیع

بزیع، حائک (بافنده) بود. وی مدعی بود که به آسمان رفته و خداوند دستی بر سرش کشیده و آب در دهانش انداخته است و حکمت از دل او مانند قارچ از زمین می‌‌روید. همچنین می‌گفت که امام علی (علیه‌السّلام) را دیده که بر دست راست خداوند نشسته است[۲].

اعتقادات

بزیعیه امام‌صادق ‌(علیه‌السّلام) را مظهر خدا می‌‌‌پنداشتند و بزیع را همچون پیامبر می‌دانستند که از طرف حضرت صادق مرسل شده است، آن‌طور که پیامبری میان موسی و هارون مشترک است، میان او و ابوالخطاب نیز مشترک است و همچنین وی قابلیت دریافت وحی را دارد. بزیع در تفسیر این آیه «وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ...»[۳] مدعی بود که به وی وحی می‌‏شود، چنانکه فرمود: «وَ أَوْحی‏ رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ ...»[۴] و می‏‌پنداشت که یاران و پیروان او بالاتر از جبرئیل و میکائیل هستند. او می‌‏گفت هرگاه آدمی به کمال برسد، نمی ‏توان گفت که مرده است، لیکن هرگاه یکی از یاران او در می‏‌گذشت می‌‏گفت که او به ملکوت‌اعلی پیوسته است.علاوه، مدعی بودند که مردگان خود را می‌‌توانند ببینند چنانکه هر بامداد و شامگاه آنان را می‌‌بینند. بزیع می‌‏گفت که همه انبیاء و امامان خدایان هستند و نمی‌میرند، بلکه به آسمان می‌‏روند چنانکه خود او به آسمان عروج کرده و خداوند سر او را مسح نموده و آب دهان خود را در دهان او انداخته و حکمت را در سینه او تثبیت کرده است[۵]. ابوالحسن‌اشعری عقاید این فرقه را با شرحی که گذشت بیان کرده است. ر. ک. اشعری ابوالحسن، مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلین، ج۱، ص۱۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/۱۹۸۰. علاوه در کتاب دانشنامه‌اسلامی نیز به اعقتادات این فرقه اشاره شده است[۶].

برخورد امام صادق با بزیع

مطابق با برخی از روایات، امام صادق علیه‌السّلام بزیغ را لعنت کرده و بنا به روایتی دیگر، پس از شنیدن خبر قتل بزیع، خدا را شکر کرده است[۷]. در کتاب کافی روایتی با سندی قوی موجود است که براساس آن، حضرت به کسی که شنیده بود خود را نبیّ می‌داند، فرموده بود که اگر بار دیگر کسی این ادعا را از او شنید، وی را بکشد[۸].

پانویس

  1. شهرستانی محمدبن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۳۰۰، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت (بی تا).
  2. ر. ک. مقدسی مطهر بن طاهر، البَدءُ و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ ـ ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
  3. سوره یونس، آیه 100
  4. سوره نحل، آیه 68
  5. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، ص 102
  6. دانشنامه جهان اسلام، ج3، ص 374
  7. ر. ک. کشی محمدبن عمر، اختیار معرفة الرجال، (تلخیص) محمدبن حسن طوسی، ج۱، ص۳۰۵، نشر حسن مصطفوی، مشهد ۱۳۴۸ ش
  8. کلینی محمدبن یعقوب، الکافی، ج۷، ص۲۵۸، چاپ علی اکبر غفاری، بیروت ۱۴۰۱.