خناقیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۸ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشد)
خط ۵: خط ۵:
| نام =خناقیه  
| نام =خناقیه  
| نام رایج =  
| نام رایج =  
| تاریخ شکل گیری =  
| تاریخ شکل گیری =2  ق
| قرن شکل گیری =
| قرن شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| مبدأ شکل گیری =
| موسس =ابو‌منصور عجلی کوفی  
| موسس =ابو‌منصور عجلی کوفی  
| عقیده =   
| عقیده = 1. ادعای امامت برای موسس.2. ادعای مهدویت برای امام باقر و اعلام جانشینی از طرف حضرت. 3.  ادعای نبوت و رسالت برای موسس. 4. حلال بودن محرمات. 5. ادعای سخن گفتن موسس با خداوند. 6. سخت‌گیری بر مخالفان.
}}
}}


'''خنّاقیه ‏'''شاخه‌ای از «[[غلاة]]» شیعه و پیرو ابو‌منصور عجلی کوفی بودند.
'''خنّاقیه ‏'''شاخه‌ای از «[[غلات|غُلاة]]» شیعه و پیرو ابو‌منصور عجلی کوفی بودند.


== شرح حال موسس ==
== شرح حال موسس ==
اَبومَنْصورِ عِجْلی ملقب به کِسف، از غالیان مشهور شیعی در اوایل سده دوم هجری قمری بوده و پیروانش به [[منصوریه]] شهرت داشتند و چنان که از زندگی و تعالیم وی پیدا است، اهدافی سیاسی در سر داشته است و بدین‌جهت از سوی عمال [[امویان|حکومت اموی]] کشته شد. بعضی او را با عنوان منصور‌بن‌سعید یاد کرده‌اند. <ref>قلهاتی محمد، الفرق الاسلامیه من خلال الکشف و البیان، به کوشش محمد بن عبدالجلیل، چاپ تونس، سال 1984 میلادی، ص 288</ref>
اَبومَنْصورِ عِجْلی ملقب به کِسف، از غالیان مشهور شیعی در اوایل سده دوم هجری قمری بوده و پیروانش به [[منصوریه]] شهرت داشتند و چنان که از زندگی و تعالیم وی پیدا است، اهدافی سیاسی در سر داشته است و بدین‌جهت از سوی عمال [[بنی امیه|حکومت اموی]] کشته شد. بعضی او را با عنوان منصور‌بن‌سعید یاد کرده‌اند<ref>محمد قلهاتی، ''الفرق الاسلامیة من خلال الکشف و البیان''، با کوشش محمد بن عبدالجلیل،تونس، سال 1984 م، ص 288.</ref>.
برخی <ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ شمسی، ص 46</ref> گفته‌اند که که وی از قبیله عبدالقیس بود در حالی‌که در منابع دیگر او را ابو‌منصور عجلی خوانده‌اند.<ref>بغدادی عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش عزت عطار حسینی ،قاهره، ۱۳۶۷ق/۱۹۴۸م، ص 149</ref> با توجه به این گزارش‌ها ثابت می‌شود که ابو‌منصور از موالی نبوده، بلکه عرب بادیه نشین و ساکن کوفه بوده است و از سواد خواندن و نوشتن بهره‌ای نداشته است.<ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص۴۶</ref>
 
برخی<ref>سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''المقالات و الفرق''، با کوشش محمدجواد مشکور، تهران، سال ۱۳۶۱ ش، ص 46.</ref> گفته‌اند که که وی از قبیله عبدالقیس بود در حالی‌که در منابع دیگر او را ابو‌منصور عجلی خوانده‌اند.<ref>عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، ''الفرق بین الفرق''، با کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، سال ۱۳۶۷ق، ص 149.</ref>.
 
با توجه به این گزارش‌ها ثابت می‌شود که ابو‌منصور از [[موالی]] نبوده، بلکه عرب بادیه نشین و ساکن [[کوفه]] بوده و از سواد خواندن و نوشتن بهره‌ای نداشته است.<ref> سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''.</ref>.


== وجه تسمیه ==
== وجه تسمیه ==
به گزارش برخی از منابع <ref>جاحظ عمرو، الحیوان، به کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، ۱۳۵۷ق، ج۲، ص ۲۶۷</ref>ابومنصور در شمار افرادی بود که معروف به خنّاق بودند و حتی نقل کرده‌اند <ref>ر. ک. مسائل الامامة، منسوب به ناشئ اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، ۱۹۷۱م، ص 40</ref>
به گزارش برخی از منابع<ref>جاحظ عمرو، ''الحیوان''، با کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، سال ۱۳۵۷ ق، ج ۲، ص ۲۶۷.</ref> ابومنصور در شمار افرادی بود که معروف به خنّاق بودند و حتی در  برخی از منابع <ref> ''مسائل الامامة''، منسوب به ناشی اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، سال ۱۹۷۱م، ص 40.</ref> آمده است که وی اولین شخصی از میان غالیان شیعی بود که به خنق یعنی خفه کردن مخالفان فتوا داد. ابومنصور اصحابش را به کشتن غافلگیرانه مخالفان ترغیب می کرد.<ref>محمد جواد مشکور، ''فرهنگ فرق اسلامی''، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 185.</ref><ref>سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''، ص 47.</ref>.
اول شخصی که از میان غالیان شیعی به خنق یعنی خفه کردن مخالفان فتوا داد، ابو‌منصور بود. وی اصحابش را به کشتن غافلگیرانه مخالفان فرا می‌خواند. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref>  
 
<ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 47</ref>این‌گونه کشتن مخالفان نیز که در گفتاری مربوط به [[واصل بن عطا|واصل‌بن‌عطا]] به غالیان نسبت داده شده است و در تفسیر کلام وی مراد از غالیان را منصوریه و مغیریه دانسته‌اند.
این‌گونه کشتن مخالفان نیز که در گفتاری مربوط به [[واصل بن عطا|واصل‌بن‌عطا]] به غالیان نسبت داده شده است و در تفسیر کلام وی مراد از غالیان را [[منصوریه]] و [[مغیریه]] دانسته‌اند<ref>جاحظ عمرو، ''البیان و التبیین''، باکوشش حسن سندوبی، قاهره، سال ۱۳۵۱قف ج ۱ ص۳۰.</ref><ref>ابن‌ندیم، ''الفهرست''، ص ۲۰۲.</ref>.
<ref>جاحظ عمرو، البیان و التبیین، به کوشش حسن سندوبی، قاهره، ۱۳۵۱ق/۱۹۳۲م، ج۱ص۳۰</ref> <ref>ابن‌ندیم، الفهرست، ص ۲۰۲</ref>.
 
وی قتل مخالفانش را جهاد خفی می‌دانست. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref> <ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 47</ref>
وی قتل مخالفانش را جهاد خفی می‌دانست.<ref>محمد جواد مشکور، همان، ص 185.</ref><ref> سعد بن عبدالله اشعری قمی،''همان''. </ref>.
 
== شهرت ابومنصور به کسف ==
نقل شده است از آنجا که ابومنصور مدعی بود که به معراج رفته است، آیه «وَ اِنْ یرَوا کشفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً…»<ref> سوره طور/۵۲/۴۴ </ref> را مربوط به خودش می‌دانسته و خود را همان قطعه افتاده از آسمان معرفی می‌کرد<ref>ابن قتیبة دینوری، ''تأویل مختلف الحدیث''، قاهره، سال ۱۳۲۶ ق، ص 87.</ref><ref>سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''، ص47.</ref>. از همین روست که ابومنصور به کِسف شهرت یافت<ref>ابن قتیبة دینوری، '' عیون‌الاخبار''، با کوشش احمد زکی عدوی، قاهره، سال ۱۳۴۳ق، ج 2، ص 147.</ref>.
 
در برخی از منابع<ref>احمد ابن عبدربه، ''العقد الفرید''، با کوشش احمد امین و دیگران، بیروت،سال ۱۴۰۲ ق، ج ۲ص ۴۰۵.</ref> آمده است که ابومنصور بر این باور بود که [[علی بن ابی‌طالب|حضرت علی (علیه‌السّلام)]] کِسف ساقط است و در سحاب (ابر) بسر می‌‌برد<ref>محمد ملطی، ''التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع''، با کوشش عزت عطار حسینی، سال ۱۳۶۸ق، ص 150.</ref> و اضافه کرده است که او نمرده و قبل از قیامت، خود و همراهانش به‌دنیا رجعت خواهند کرد.
 
== اعتقادات ==
'''امامت و پیامبری''':
 
ابو‌منصور مطابق با افکار غُلو‌آمیزش خود را از منسوبین [[محمد بن علی (باقر العلوم)|امام باقر ‌(علیه‌السّلام)]] می‌دانست، اما از طرف امام مطرود شد و حضرت از وی تبرّی جست. پس از آن بود که ادعای امامت کرد و بعد از شهادت حضرت اعلام کرد که امامت به او منتقل شده است<ref>محمد بن عبدالکریم شهرستانی،''الملل و النحل''، با کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، سال ۱۳۷۵ ق، ج 1، ص 158.</ref>. همچنین مدعی بود که امر امامت را شخص امام به وی تفویض کرده و او را وصی خویش خوانده است<ref>سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''، ص ۴۶ـ۴۷.</ref>. با این‌حال به نقل برخی از منابع<ref>عبدالرحمن ابن جوزی، ''تلبیس ابلیس''، قاهره، سال ۱۳۶۸ ق،  ص ۹۷ـ۹۸.</ref> ابو‌منصور مدعی مهدویت امام باقر ‌(علیه‌السّلام) بوده و بر همین اساس خود را در زمان غیبت و انتظار، خلیفه حضرت معرفی می‌کرد. همچنین می‌گفت که امام علی (علیه‌السّلام)، امام حسن (علیه‌السّلام)، امام حسین (علیه‌السّلام) امام علی‌بن‌حسین (علیه‌السّلام) و امام باقر (علیه‌السّلام) و در ادامه خود وی به نبوت و رسالت رسیده‌اند. او خود را همچون [[حضرت ابراهیم]]، خلیل‌الله می‌دانست<ref>محمد جواد مشکور، ''همان''، ص 185.</ref><ref>سعد بن عبدلله اشعری قمی، ''همان''،  ص 46</ref> و ادعا می‌کرد که جبرئیل بر وی نازل می‌شود و منزلت او نزد رسول‌خدا (صلّی‌الله علیه وآله) چون منزلت [[حضرت یوشع|یوشع‌بن‌نون]] نزد [[حضرت موسی|موسی (علیه‌السّلام)]] است<ref> سعد بن عبدالله اشعری، ''همان''، ص 47.</ref>.
 
از دیگر اعتقادات وی این بود که می‌گفت سلسله رسولان الهی خاتمه نمی‌یابد<ref> ابوالحسن اشعری، ''مقالات الاسلامیین''، با کوشش هلموت ریتر، بیروت، سال ۱۴۰۰ق، ص 9.</ref> و نیز مدعی بود که پس از خودش، امر رسالت در شش تن از فرزندانش ادامه خواهد داشت که آخرین آن مهدی موعود است<ref>سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''، ص 47.</ref>.
 
'''بهشت و دوزخ''':


== شهرت ابو منصور به کسف ==
ابومنصور معتقد بود که مراد از بهشت یعنی شخصی که مامور به دوستی و پیروی از او هستیم وشخص مورد نظر، امام حاضر و امام وقت است و مقصود از جهنم یعنی شخصی که با امام دشمنی دارد و همگی مأمورند تا با او دشمن باشند و به این نتیجه می‌رسد که اگر کسی به شناخت امام زمانش نایل شد، چون به بهشت کمال رسیده است، پس تمام تکالیف از او ساقط می‌شود<ref>عبدالکریم بن محمد شهرستانی، ''همان''، ج ۱، ص ۱۵۸ـ۱۵۹.</ref>.
نقل شده است از آنجا که ابومنصور مدعی بود که به معراج رفته است، آیه «وَ اِنْ یرَوا کشفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً…» <ref>طور/۵۲/۴۴ </ref>
را مربوط به خودش می‌دانسته و خود را همان قطعه افتاده از آسمان معرفی می‌کرد.<ref>ابن قتیبه عبدالله، تأویل مختلف الحدیث، قاهره، ۱۳۲۶ق، ص 87</ref> <ref>اشعری، سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش. ص۴7</ref>از همین روست که ابومنصور به کِسف شهرت یافت. [۲۲]
<ref>ابن قتیبه، عبدالله، عیون‌الاخبار، به کوشش احمد زکی عدوی، قاهره، ۱۳۴۳ق/۱۹۲۵م. ج 2، ص 147</ref>
در برخی از منابع <ref>ابن عبدربه، احمد، العقد الفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ ق/۱۹۸۲م، ج ۲ص ۴۰۵</ref> آمده است که ابومنصور بر این باور بود که حضرت علی (ع) کِسف ساقط است و در سحاب (ابر) بسر می‌‌برد. <ref>ملطی محمد، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، به کوشش عزت عطار حسینی، ۱۳۶۸ق/۱۹۴۹م، ص 150</ref>و اضافه کرده است که او نمرده و قبل از قیامت، خود و همراهانش به‌دنیا رجعت خواهند کرد.  


== اعتقادات ==
'''حلال کردن محرمات''':
'''امامت و پیامبری'''
ابو‌منصور مطابق با افکار غلو‌آمیزش خود را از منسوبین امام باقر ‌علیه‌السلام می‌دانست، اما از طرف امام مطرود شد و حضرت از وی تبری جست. پس از آن بود که ادعای امامت کرد و بعد از شهادت حضرت اعلام کرد که امامت به او منتقل شده است. <ref>شهرستانی محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م، ج1، ص 158</ref> همچنین مدعی بود که امر امامت را شخص امام به وی تفویض کرده و او را وصی خویش خوانده است.<ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص ۴۶ـ۴۷</ref>
با این‌حال به نقل برخی از منابع <ref>ابن جوزی، عبدالرحمان، تلبیس ابلیس، قاهره، ۱۳۶۸ق، این جوزی ص۹۷ـ۹۸</ref>
ابو منصور مدعی مهدویت امام باقر ‌علیه‌السلام بوده و بر همین اساس خود را در زمان غیبت و انتظار، خلیفه حضرت معرفی می‌کرد.
همچنین می‌گفت که امام علی ع، امام حسن (ع)، امام حسین (ع)امام علی‌بن‌حسین(ع) و امام باقر (ع) و در ادامه خود وی به نبوت و رسالت رسیده‌اند. او خود را همچون ابراهیم، خلیل‌الله می‌دانست <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 185</ref> <ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 46</ref>
و گمان می‌کرد که جبرئیل بر وی نازل می‌شود و منزلت او نزد رسول‌خدا (ص) چون منزلت یوشع‌بن‌نون نزد موسی (ع) است. <ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 47</ref> از دیگر اعتقادات وی این بود که می‌گفت سلسله رسولان الهی خاتمه نمی‌یابد.
<ref>اشعری ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م. ص9</ref>
و نیز مدعی بود که پس از خودش، امر رسالت در 6شش تن از فرزندانش ادامه خواهد داشت که آخرین آن مهدی موعود است.<ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمدجواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 47</ref>


'''بهشت و دوزخ'''
سعد‌بن‌عبدالله اشعری گزارش کرده است<ref> سعد بن عبدالله اشعری قمی، ''همان''، ص 47.</ref> که ابومنصور برای پیروانش همه محرمات را حلال و واجبات و فرائض را از آنان ساقط کرده است. همان‌طور که ابوالحسن اشعری<ref>ابوالحسن اشعری، ''همان''، ص 10.</ref> از آنها نقل کرده است که از دیدگاه ابو‌منصور، همه محرمات، اسامی کسانی است که خداوند دوستی و ولایت آنان را منع کرده است و واجبات، اسماء رجالی است که ولایت آنان واجب و فرض است.  
ابومنصور معتقد بود که مراد از بهشت یعنی شخصی که مامور به دوستی و پیروی از او هستیم وشخص مورد نظر، امام حاضر و امام وقت است و مقصود از جهنم یعنی شخصی که با امام دشمنی دارد و همگی مأمورند تا با او دشمن باشند و به این نتیجه می‌رسد که اگر کسی به شناخت امام زمانش نایل شد، چون به بهشت کمال رسیده است، پس تمام تکالیف از او ساقط می‌شود. <ref>شهرستانی، محمد، الملل و النحل، به کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، ۱۳۷۵ق/۱۹۵۶م، ج۱، ص۱۵۸ـ۱۵۹</ref>


'''حلال کردن محرمات'''
'''تشبیه خدا''':
سعد‌بن‌عبدالله اشعری گزارش کرده است <ref>اشعری سعد، المقالات و الفرق، به کوشش محمد جواد مشکور، تهران، ۱۳۶۱ش، ص 47</ref> که ابومنصور برای پیروانش همه محرمات را حلال و واجبات و فرائض را از آنان ساقط کرده است. همان‌طور که ابوالحسن اشعری،<ref>ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، به کوشش هلموت ریتر، بیروت، ۱۴۰۰ق/۱۹۸۰م، ص 10</ref> از آنها نقل کرده است که از دیدگاه ابو‌منصور، همه محرمات، اسامی کسانی است که خداوند دوستی و ولایت آنان را منع کرده است و واجبات، اسماء رجالی است که ولایت آنان واجب و فرض است.


'''تشبیه خدا'''
ابومنصور مدعی بود که خداوند با وی سخن گفته و دستش را بر سر او کشیده و به وی گفته است: «برو ای فرزند و مردم را به سوی من بخوان<ref> محمد ابوالمعالی، ''بیان‌الادیان''، با کوشش هاشم رضی، تهران، سال ۱۳۴۲ش، ص 56.</ref>. این عقیده ثابت می‌کند که ابومنصور مثل بسیاری از غالیان شیعی، تشبیه‌گرا بوده است.  
ابومنصور مدعی بود که خداوند با وی سخن گفته و دستش را بر سر او کشیده و به وی گفته است: «برو ای فرزند و مردم را به سوی من بخوان.
<ref>ابوالمعالی محمد، بیان‌الادیان، به کوشش هاشم رضی، تهران، ۱۳۴۲ش ص 56</ref>این عقیده ثابت می‌کند که ابومنصور مثل بسیاری از غالیان شیعی، تشبیه‌گرا بوده است.  


'''سخت‌گیری بر مخالفان'''
'''سخت‌گیری بر مخالفان:'''
ابومنصور بر مخالفانش سخت می‌‌گرفت. از احمد‌بن‌حنبل نقل می‌کنند این فرقه اعتقاد داشتند که اگر شخصی از این فرقه چهل نفر از مخالفان را بکشد، اهل بهشت است. <ref>ابن ابی یعلی، محمد، طبقات الحنابلة، به کوشش محمد حامد الفقی، قاهره، ۱۳۷۱ق/۱۹۵۲م، ج۱ص۳۳</ref>


== سر‌انجام ابو منصور ==
ابومنصور بر مخالفانش سخت می‌‌گرفت. از [[احمد بن حنبل|احمد‌بن‌حنبل]] نقل می‌کنند این فرقه اعتقاد داشتند که اگر شخصی از این فرقه چهل نفر از مخالفان را بکشد، اهل بهشت است<ref>محمد ابن ابی یعلی،  ''همان''، ج ۱ ص ۳۳.</ref>.
با توجه به آن‌چه درباره ابومنصور بیان شد، می‌توان گفت که او و پیروانش یک هدف سیاسی را دنبال می‌‌کرده‌اند. از این‌رو، به گزارش منابع گروهی از منصوریه از قبیله بنی‌کنده در کوفه خروج کردند و یوسف‌بن‌عمر ثقفی، والی کوفه ابومنصور را دربند کرد و او را به دار آویخت. <ref>https://fa.wikishia.net/view/%D8%A7%D8%A8%D9%88%D9%85%D9%86%D8%B5%D9%88%D8%B1_%D8%B9%D8%AC%D9%84%DB%8C</ref>


== سر‌انجام ابومنصور ==
با توجه به آن‌چه درباره ابومنصور بیان شد، می‌توان گفت که او و پیروانش یک هدف سیاسی را دنبال می‌‌کرده‌اند. به گزارش منابع گروهی از منصوریه از قبیله بنی‌کنده در کوفه خروج کردند و یوسف‌بن‌عمر ثقفی، والی کوفه ابومنصور را دربند کرد و او را به دار آویخت.
== پانویس ==
== پانویس ==
{{پانویس}}
{{پانویس}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۵ ژانویهٔ ۲۰۲۵، ساعت ۱۶:۴۴

خناقیه
نامخناقیه
موسسابو‌منصور عجلی کوفی
عقیده1. ادعای امامت برای موسس.2. ادعای مهدویت برای امام باقر و اعلام جانشینی از طرف حضرت. 3. ادعای نبوت و رسالت برای موسس. 4. حلال بودن محرمات. 5. ادعای سخن گفتن موسس با خداوند. 6. سخت‌گیری بر مخالفان.

خنّاقیه ‏شاخه‌ای از «غُلاة» شیعه و پیرو ابو‌منصور عجلی کوفی بودند.

شرح حال موسس

اَبومَنْصورِ عِجْلی ملقب به کِسف، از غالیان مشهور شیعی در اوایل سده دوم هجری قمری بوده و پیروانش به منصوریه شهرت داشتند و چنان که از زندگی و تعالیم وی پیدا است، اهدافی سیاسی در سر داشته است و بدین‌جهت از سوی عمال حکومت اموی کشته شد. بعضی او را با عنوان منصور‌بن‌سعید یاد کرده‌اند[۱].

برخی[۲] گفته‌اند که که وی از قبیله عبدالقیس بود در حالی‌که در منابع دیگر او را ابو‌منصور عجلی خوانده‌اند.[۳].

با توجه به این گزارش‌ها ثابت می‌شود که ابو‌منصور از موالی نبوده، بلکه عرب بادیه نشین و ساکن کوفه بوده و از سواد خواندن و نوشتن بهره‌ای نداشته است.[۴].

وجه تسمیه

به گزارش برخی از منابع[۵] ابومنصور در شمار افرادی بود که معروف به خنّاق بودند و حتی در برخی از منابع [۶] آمده است که وی اولین شخصی از میان غالیان شیعی بود که به خنق یعنی خفه کردن مخالفان فتوا داد. ابومنصور اصحابش را به کشتن غافلگیرانه مخالفان ترغیب می کرد.[۷][۸].

این‌گونه کشتن مخالفان نیز که در گفتاری مربوط به واصل‌بن‌عطا به غالیان نسبت داده شده است و در تفسیر کلام وی مراد از غالیان را منصوریه و مغیریه دانسته‌اند[۹][۱۰].

وی قتل مخالفانش را جهاد خفی می‌دانست.[۱۱][۱۲].

شهرت ابومنصور به کسف

نقل شده است از آنجا که ابومنصور مدعی بود که به معراج رفته است، آیه «وَ اِنْ یرَوا کشفاً مِنَ السَّماءِ ساقِطاً…»[۱۳] را مربوط به خودش می‌دانسته و خود را همان قطعه افتاده از آسمان معرفی می‌کرد[۱۴][۱۵]. از همین روست که ابومنصور به کِسف شهرت یافت[۱۶].

در برخی از منابع[۱۷] آمده است که ابومنصور بر این باور بود که حضرت علی (علیه‌السّلام) کِسف ساقط است و در سحاب (ابر) بسر می‌‌برد[۱۸] و اضافه کرده است که او نمرده و قبل از قیامت، خود و همراهانش به‌دنیا رجعت خواهند کرد.

اعتقادات

امامت و پیامبری:

ابو‌منصور مطابق با افکار غُلو‌آمیزش خود را از منسوبین امام باقر ‌(علیه‌السّلام) می‌دانست، اما از طرف امام مطرود شد و حضرت از وی تبرّی جست. پس از آن بود که ادعای امامت کرد و بعد از شهادت حضرت اعلام کرد که امامت به او منتقل شده است[۱۹]. همچنین مدعی بود که امر امامت را شخص امام به وی تفویض کرده و او را وصی خویش خوانده است[۲۰]. با این‌حال به نقل برخی از منابع[۲۱] ابو‌منصور مدعی مهدویت امام باقر ‌(علیه‌السّلام) بوده و بر همین اساس خود را در زمان غیبت و انتظار، خلیفه حضرت معرفی می‌کرد. همچنین می‌گفت که امام علی (علیه‌السّلام)، امام حسن (علیه‌السّلام)، امام حسین (علیه‌السّلام) امام علی‌بن‌حسین (علیه‌السّلام) و امام باقر (علیه‌السّلام) و در ادامه خود وی به نبوت و رسالت رسیده‌اند. او خود را همچون حضرت ابراهیم، خلیل‌الله می‌دانست[۲۲][۲۳] و ادعا می‌کرد که جبرئیل بر وی نازل می‌شود و منزلت او نزد رسول‌خدا (صلّی‌الله علیه وآله) چون منزلت یوشع‌بن‌نون نزد موسی (علیه‌السّلام) است[۲۴].

از دیگر اعتقادات وی این بود که می‌گفت سلسله رسولان الهی خاتمه نمی‌یابد[۲۵] و نیز مدعی بود که پس از خودش، امر رسالت در شش تن از فرزندانش ادامه خواهد داشت که آخرین آن مهدی موعود است[۲۶].

بهشت و دوزخ:

ابومنصور معتقد بود که مراد از بهشت یعنی شخصی که مامور به دوستی و پیروی از او هستیم وشخص مورد نظر، امام حاضر و امام وقت است و مقصود از جهنم یعنی شخصی که با امام دشمنی دارد و همگی مأمورند تا با او دشمن باشند و به این نتیجه می‌رسد که اگر کسی به شناخت امام زمانش نایل شد، چون به بهشت کمال رسیده است، پس تمام تکالیف از او ساقط می‌شود[۲۷].

حلال کردن محرمات:

سعد‌بن‌عبدالله اشعری گزارش کرده است[۲۸] که ابومنصور برای پیروانش همه محرمات را حلال و واجبات و فرائض را از آنان ساقط کرده است. همان‌طور که ابوالحسن اشعری[۲۹] از آنها نقل کرده است که از دیدگاه ابو‌منصور، همه محرمات، اسامی کسانی است که خداوند دوستی و ولایت آنان را منع کرده است و واجبات، اسماء رجالی است که ولایت آنان واجب و فرض است.

تشبیه خدا:

ابومنصور مدعی بود که خداوند با وی سخن گفته و دستش را بر سر او کشیده و به وی گفته است: «برو ای فرزند و مردم را به سوی من بخوان[۳۰]. این عقیده ثابت می‌کند که ابومنصور مثل بسیاری از غالیان شیعی، تشبیه‌گرا بوده است.

سخت‌گیری بر مخالفان:

ابومنصور بر مخالفانش سخت می‌‌گرفت. از احمد‌بن‌حنبل نقل می‌کنند این فرقه اعتقاد داشتند که اگر شخصی از این فرقه چهل نفر از مخالفان را بکشد، اهل بهشت است[۳۱].

سر‌انجام ابومنصور

با توجه به آن‌چه درباره ابومنصور بیان شد، می‌توان گفت که او و پیروانش یک هدف سیاسی را دنبال می‌‌کرده‌اند. به گزارش منابع گروهی از منصوریه از قبیله بنی‌کنده در کوفه خروج کردند و یوسف‌بن‌عمر ثقفی، والی کوفه ابومنصور را دربند کرد و او را به دار آویخت.

پانویس

  1. محمد قلهاتی، الفرق الاسلامیة من خلال الکشف و البیان، با کوشش محمد بن عبدالجلیل،تونس، سال 1984 م، ص 288.
  2. سعد بن عبدالله اشعری قمی، المقالات و الفرق، با کوشش محمدجواد مشکور، تهران، سال ۱۳۶۱ ش، ص 46.
  3. عبدالقاهر بن طاهر بغدادی، الفرق بین الفرق، با کوشش عزت عطار حسینی، قاهره، سال ۱۳۶۷ق، ص 149.
  4. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان.
  5. جاحظ عمرو، الحیوان، با کوشش عبدالسلام هارون، قاهره، سال ۱۳۵۷ ق، ج ۲، ص ۲۶۷.
  6. مسائل الامامة، منسوب به ناشی اکبر، به کوشش یوزف فان اس، بیروت، سال ۱۹۷۱م، ص 40.
  7. محمد جواد مشکور، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوی، سال 1372 ش، چ دوم، ص 185.
  8. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان، ص 47.
  9. جاحظ عمرو، البیان و التبیین، باکوشش حسن سندوبی، قاهره، سال ۱۳۵۱قف ج ۱ ص۳۰.
  10. ابن‌ندیم، الفهرست، ص ۲۰۲.
  11. محمد جواد مشکور، همان، ص 185.
  12. سعد بن عبدالله اشعری قمی،همان.
  13. سوره طور/۵۲/۴۴
  14. ابن قتیبة دینوری، تأویل مختلف الحدیث، قاهره، سال ۱۳۲۶ ق، ص 87.
  15. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان، ص47.
  16. ابن قتیبة دینوری، عیون‌الاخبار، با کوشش احمد زکی عدوی، قاهره، سال ۱۳۴۳ق، ج 2، ص 147.
  17. احمد ابن عبدربه، العقد الفرید، با کوشش احمد امین و دیگران، بیروت،سال ۱۴۰۲ ق، ج ۲ص ۴۰۵.
  18. محمد ملطی، التنبیه و الرد علی اهل الاهواء و البدع، با کوشش عزت عطار حسینی، سال ۱۳۶۸ق، ص 150.
  19. محمد بن عبدالکریم شهرستانی،الملل و النحل، با کوشش محمد بن فتح الله بدران، قاهره، سال ۱۳۷۵ ق، ج 1، ص 158.
  20. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان، ص ۴۶ـ۴۷.
  21. عبدالرحمن ابن جوزی، تلبیس ابلیس، قاهره، سال ۱۳۶۸ ق، ص ۹۷ـ۹۸.
  22. محمد جواد مشکور، همان، ص 185.
  23. سعد بن عبدلله اشعری قمی، همان، ص 46
  24. سعد بن عبدالله اشعری، همان، ص 47.
  25. ابوالحسن اشعری، مقالات الاسلامیین، با کوشش هلموت ریتر، بیروت، سال ۱۴۰۰ق، ص 9.
  26. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان، ص 47.
  27. عبدالکریم بن محمد شهرستانی، همان، ج ۱، ص ۱۵۸ـ۱۵۹.
  28. سعد بن عبدالله اشعری قمی، همان، ص 47.
  29. ابوالحسن اشعری، همان، ص 10.
  30. محمد ابوالمعالی، بیان‌الادیان، با کوشش هاشم رضی، تهران، سال ۱۳۴۲ش، ص 56.
  31. محمد ابن ابی یعلی، همان، ج ۱ ص ۳۳.