حیانیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی‌وحدت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
 
(۳ نسخهٔ میانیِ ایجادشده توسط همین کاربر نشان داده نشد)
خط ۱۱: خط ۱۱:
| عقیده = محمد بن حنفیه زنده و بعد از امام علی او امام است.   
| عقیده = محمد بن حنفیه زنده و بعد از امام علی او امام است.   
}}
}}
 
'''حیّانیه‏'''  پیروان شخصی به‌نام حیّان سرّاج بودند و اعتقاد داشتند که [[محمد بن حنفیه|محمد حنفیه]] بعد از [[علی بن ابی‌طالب|امام علی ‌(علیه‌السّلام]]) امام است.
'''حیّانیه‏'''  پیروان شخصی به‌نام حیّان‌سرّاج بودند و اعتقاد داشتند که [[محمد بن حنفیه|محمد حنفیه]] بعد از [[علی بن ابی طالب|امام علی ‌علیه‌السلام]] امام است.


== شرح حال موسس ==
== شرح حال موسس ==
حیان‌سراج‏ کیسانی مذهب <ref> علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.</ref>
حیان‌سراج‏ کیسانی مذهب<ref> علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.</ref> و معتقد به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده و می گفت که او زنده است.  
و معتقد به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده و می گفت که او زنده است.  


== تاریخچه ==
== تاریخچه ==
نوشته‌اند که وی با [[جعفر بن محمد (صادق‌)|امام صادق ‌علیه‌السلام]] احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
نوشته‌اند که وی با [[جعفر بن محمد (صادق)|امام صادق ‌(علیه‌السّلام)]] احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:
 
[[محمد بن عمر کشی|کشّی]] از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌(علیه‌السّلام) وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیّان سرّاج را می‌دیدی که درباره محمد حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیّان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در [[بنی اسرائیل|بنی‌‏اسرائیل]] اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت<ref>کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.</ref>.
 
[[شیخ صدوق]] از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیّان‌بن‌سرّاج بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شد، حضرت فرمود: حیّان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیّان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیّان عرض کرد: مثال محمد مثل [[حضرت عیسی|عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السّلام)]] است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.</ref>.


کشّی از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌علیه‌السلام وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیّان‌سرّاج را می‌دیدی که درباره محمد‌حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیّان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در [[بنی‌‏اسرائیل]] اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت.<ref>کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.</ref>
عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق (علیه‌السّلام) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیّان‌سرّاج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیّان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم  از شما سوالی بپرسم که خودم به پاسخ آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما هم بدانم! به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>.
[[شیخ صدوق]] از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیّان‌بن‌سرّاج بر امام صادق(ع) وارد شد، حضرت فرمود: حیّان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیّان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیّان عرض کرد: مثال محمد مثل [[حضرت عیسی|عیسی‌بن‌مریم(ع)]] است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه.<ref>شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.</ref>
عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق(ع) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیّان‌سرّاج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیّان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم  از شما سوالی بپرسم که خودم به پاسخ آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما هم بدانم! به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (ع) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است.<ref>کشی، رجال، ص 267 - 266.</ref>


== سر انجام ==
== سر انجام ==
ظاهرا این حیّان همان کسی است که پس از [[ابومسلم خراسانی|ابومسلم]] در [[خراسان]] قیام کرد و معروف به حیّان خراسانی است. وی از بزرگ‌ترین دشمنان عرب در خراسان به شمار می‌‏رفت و آن دیار را بر [[قتیبةبن‌مسلم باهلی]]، سردار خون‌ریز عرب بشورانید و سرانجام به‌دست سعید‌بن‌خذنیه فرمانروای عرب در خراسان با زهر مسموم شد. <ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 172 با ویرایش</ref>
ظاهرا این حیّان همان کسی است که پس از [[ابومسلم خراسانی|ابومسلم]] در [[خراسان]] قیام کرد و معروف به حیّان خراسانی است. وی از بزرگ‌ترین دشمنان عرب در خراسان به شمار می‌‏رفت و آن دیار را بر قتیبةبن‌مسلم باهلی، سردار خون‌ریز عرب بشورانید و سرانجام به‌دست سعید‌بن‌خذنیه فرمانروای عرب در خراسان با زهر مسموم شد<ref>مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 172 با ویرایش</ref><ref>حبیبی عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.</ref><ref>مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82</ref>.
<ref>حبیبی عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.</ref>
<ref>مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82</ref>


== پانویس ==
== پانویس ==

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۴ اکتبر ۲۰۲۴، ساعت ۲۰:۰۴

حیّانیّه
نامحیّانیّه
تاریخ شکل گیری1 ق، ۱ ش‌، ۶۲۲ م
موسسحیّان سرّاج
عقیدهمحمد بن حنفیه زنده و بعد از امام علی او امام است.

حیّانیه‏ پیروان شخصی به‌نام حیّان سرّاج بودند و اعتقاد داشتند که محمد حنفیه بعد از امام علی ‌(علیه‌السّلام) امام است.

شرح حال موسس

حیان‌سراج‏ کیسانی مذهب[۱] و معتقد به امامت محمد‌بن‌حنفیه بوده و می گفت که او زنده است.

تاریخچه

نوشته‌اند که وی با امام صادق ‌(علیه‌السّلام) احتجاجاتی داشته است که به چند مورد از آن اشاره می‌شود:

کشّی از راوی نقل می‌کند که بر حضرت صادق ‌(علیه‌السّلام) وارد شدم، حضرت فرمود اگر کمی‌ زودتر رسیده بودی، حیّان سرّاج را می‌دیدی که درباره محمد حنیفه بحث می‌کرد. او محمد را به‌گونه‌ای مدح می‌کرد که گویا زنده است. به او گفتم ای حیّان! آیا شما و دیگران نمی‏‌گویید که همانند آن چه در بنی‌‏اسرائیل اتفاق افتاد، باید در این امت اتفاق بیفتد؟ گفت: آری، گفتم: آیا ما و شما دیده و یا شنیده‌‏ایم که عالمی‌ در برابر چشم مردم مرده باشد و زنانش شوهر کرده باشند و اموالش تقسیم شده باشد و در عین حال زنده باشد؟ او چیزی نگفت و از جا برخاست و رفت[۲].

شیخ صدوق از حسین‌بن‌مختار نقل می‌کند می‌گفت: حیّان‌بن‌سرّاج بر امام صادق (علیه‌السّلام) وارد شد، حضرت فرمود: حیّان! یارانت درباره محمد‌بن‌حنفیه چه می‏‌گویند و چه اعتقادی دارند؟ حیّان گفت آنها معتقدند که او زنده است و روزی می‌‏خورد. حضرت فرمود: پدرم برای من نقل فرمود که او جزء اشخاصی بوده که به عیادت محمد رفته و چانه‌‏اش را بسته و در خاک دفنش کرده و اموالش تقسیم شده است. حیّان عرض کرد: مثال محمد مثل عیسی‌بن‌مریم (علیه‌السّلام) است که مردم گمان کردند به دار آویخته شده و مرده است. حضرت فرمود: برای دوستان یا دشمنانش؟ عرض کرد: برای دشمنانش، فرمود: گمان می‌‏کنی که حضرت محمد‌بن‌علی دشمن محمد‌حنفیه است؟ گفت: نه[۳].

عبدالرحمن‌بن‌حجاج نقل می‌کند که امام صادق (علیه‌السّلام) به من فرمود: یکی از پسر‌عموهایم آمد و برای حیّان‌سرّاج از من اجازه ملاقات خواست، اجازه دادم؛ حیّان وارد شد و گفت: یا اباعبدالله می‏‌خواهم از شما سوالی بپرسم که خودم به پاسخ آن آگاهم، اما ‏دوست دارم که جوابش را از شما هم بدانم! به من خبر ده از عمویت، محمد‌بن‌علی (حنفیه)، آیا مرده است یا نه؟ امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: من در جواب گفتم که پدرم به من چنین خبر داد که در مزرعه خودم بودم که شخصی آمد و گفت: عمویت را دریاب، من به منزل عمویم رفتم، دیدم حالت غش به او دست داده، ناگهان به هوش آمد و به من گفت: به محل زراعت برگرد. من پرهیز کردم، گفت که باید برگردی! برگشتم. هنوز به مزرعه‌‏ام نرسیده بودم که باز آمدند و گفتند عمویت را دریاب. برگشتم، دیدم زبانش بسته شده، اما مشغول به نوشتن وصیت‏‌نامه است. از جایم برنخاستم تا چشمش را بستند و غسلش دادند و کفن بر او پوشاندند و نماز بر وی خواندیم و سپس دفنش کردیم. اگر این موت و مرگ است به خدا که او مرده است. حیان گفت: خداوند تو را بیامرزد، بر پدرت مطلب اشتباه شده گمان کرده که محمد حنفیه مرده است[۴].

سر انجام

ظاهرا این حیّان همان کسی است که پس از ابومسلم در خراسان قیام کرد و معروف به حیّان خراسانی است. وی از بزرگ‌ترین دشمنان عرب در خراسان به شمار می‌‏رفت و آن دیار را بر قتیبةبن‌مسلم باهلی، سردار خون‌ریز عرب بشورانید و سرانجام به‌دست سعید‌بن‌خذنیه فرمانروای عرب در خراسان با زهر مسموم شد[۵][۶][۷].

پانویس

  1. علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص 105.
  2. کشی محمد بن عمربن عبدالعزیز، رجال، ص 266.
  3. شیخ صدوق، کمال‌الدین، ج 1، ص 36.
  4. کشی، رجال، ص 267 - 266.
  5. مشکور محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، نشر آستان قدس رضوی، سال 1372 شمسی، چاپ دوم، ص 172 با ویرایش
  6. حبیبی عبدالحی، تاریخ افغانستان بعد از اسلام، تهران، نشر دنیای کتاب، سال 1363 شمسی، ص 174- 176.
  7. مامقانی، مقباس الهدایه، چاپ نجف، ص 82